سرزنش

ساخت وبلاگ

از صبح داشتم خودم سرزنش می کردم، از لحظه بیدار شدن که گفتم چرا دیر بیدار شدی به هیچکارت نمیرسی، بعدش ناهار خودم گفتم چرا انقدر زیاد ناهار خوردی الان سنگین میشی میخوابی، بعدش یه نیم ساعتی خوابیدم با استرس بیدار شدم ساعت 6 بعد از ظهر بود گفتم دیگه هیچی امروزتم پرید تو به هیچ حا نمیرسی با این زمان بندیت. بعدش با خودم کلنجار میرفتم که باشگاه برم یا نه، میگفتم سخته بخوام برم باشگاه تنهایی حال نمیده، انقدر به خودم زور آوردم تا بالاخره رفتم باشگاه. زندگی شوخیه بدیه. نمی خوام فاز منفی بدم اما من خیلی خودم سرزنش می کنم شاید برای هر کسی اینطوری زندگی کردن سخت باشه. الان از چی ناراحتی:

1- از این که حس می کنم هدف ندارم و زندگیم و عمرم داره تلف میشه. دارم بادی به هر حهت زندگی می کنم و از خودم مطمئن نیستم.

2- اعتماد به نفسم خیلی اومده پایین حس می کنم نمی تونم با کسی ارتباط برقرار کنم و آدم منزوی شدم.

3-از خودم بذم میاد و خودم یک شکست خورده میبینم که اراده ای از خودش نداره و نمی تونه روی زندگیش کنترل داشته باشه.

می دونی چجوریه؟ من وقتی حوصله کار کردن ندارم به خودم روحیه نمیدم که خب مثلا این کارها رو بکن برای آینده ات خوبه و بهت کمک می کنه بهتر زندگی کنی و به چیزای بهتری برسی. به خودم میگم تو خیلی ضعیف و بی اراده ای و تو با این انگیزه پایینت قاعدتا به هیچ جا نخواهی رسید و پیشرفت نخواهی کرد، کسی تو رو قبول نمی کنه و همه می دونن که تو یه آدم تنبل و ضعیف هستی. انقدر این حرفا دائم توی سرم میچرخه که دیگه اصلا لازم نیست بهش فکر کنم انگاری که بخشی دائمی از وجودم شده، یعنی اگه یه روز اینطوری فکر نکنم روز عجیبی واسم خواهد بود. 

الان امروز من برای خودم یه شکست میبینم و نمی تونم خودم به خاطرش ببخشم اگر بخوام دوباره ادامه بدم حس می کنم که باید از صفر برنامه ریزی کنم چون الان به صفر رسیدم. آیا واقعا به صفر رسیدم؟! من امروز دیر بیدار شدم و دیر شروع به کار کردم، کلا 2 ساعت کار کردم خب اسم اینو چی بذارم، یگم یه شکست بوده و نشون دهنده ناتوانی من یا بگم یه روزی بوده که خیلی خوب کار نکردم و درست برنامه ریزی نکردم. اسمش چی بذارم؟! آخرش اسمی که من براش گذاشته ام این بود که من یه بازنده هستم و در نهایت به جایی نخواهم رسید چون رویه من درست نمیشه، هر روزم همینطوری داره میگذره. شاید بخاطر اینکه باورم همینه که من نهایتا نمی تونم تصمیم درستی بگیرم و اونو اجرا کنم، باورم وقتی اینه روزی که میاد هم به همین شکل میگذره.

بیا خوشبین باشیم، بیا دوباره برنامه بریزیم و امیدوار باشیم و به چیزای خوب فکر کنیم، شاید هر شب مجبوز بشم به این چیزا فکر کنم.

اولین چیزی که یادت باشه اینه که بخوای نخوای فردا که از خواب بیدار بشی حالت خیلی خوب نیست ممکنه یکم ناامید به نظر بیای و کم انرژی. این حس و حالو باور نکن این بخاطر اینه که تو توی ناخودآگاهت ناامیدی زیادی داره که وقتی خواب هستی انگاری که مغزت ریست بشه دوباره به دیفالت ناامید و بی انگیزه خودت میگردی، پس گول اون احساس اول صبح نخور، پاشو سر و صورتت بشور یه چایی بخور و شروع کن به کار کردن. خوشجال باش یه روز دیگه شروع شده.

ذهنیت یه آدم توانمند و مصمم نسبت به خودت داشته باش که می تونه کارهاش مدیریت کنه و انجام بده، مثبت قکر کن به خودت و زندگیت و امیدوار باش و منتظر اتفاقهای خوب باش. من می دونم چه کاری می خوام انجام بدم و انجامش میدم تلاشم می کنم تا موفق بشم. 

فردا رایتینگ بنوسیم و درس بعدی کتاب لغت آیلتس هم می خونم، یه رایتینگ با چیزایی که یاد گرفتم در حد یک ساعت یا دو ساعت مینویسم. مهم نیستش چقدر کیفیت داشته باشه مهم اینه که بنویسم و تمرین کنم. پس شب خوش و به امید دیدار.

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 167 تاريخ : جمعه 20 دی 1398 ساعت: 8:01