صبر و حوصله

ساخت وبلاگ

مدتی هستش که صبر و حوصله ام خیلی کم شده، حوصله نشستن و آرام گرفتن و خلوت کردن با خودم ندارم. شاید یه بخشیش بخاطر بازارهای مالی هستش که دائم رصد می کنم و قیمت ها رو چک می کنم و دچار هیجان میشم. چیزی که هست من هنوز آمادگی وارد شدن به بازار نداشتم، چون نه استراتژی مشخصی دارم و نه پلنی برای ورود به این بازار. دارم به صورت هیجانی وارد معاملات مختلفی میشم که حس می کنم با ادامه پیدا کردن این شرایط شاید خیلی از پولهام ازدست بدم.

اما الان در مورد چیز دیگه ای میخواستم صحبت کنم. رابطه من با پارتنرم تقریبا چند ماهی هستش که به هم خورده و طبق معمول در دوران تعطیلات و وقت هایی که بیکار هستم، درگیری ذهنیم بیشتر میشه و با خرواری از فکر روبرو میشم و پایه ثابت این افکار اینه که دوباره برگردم به رابطه و شاید این رابطه بشه درستش کرد. امروز هم به همین قضیه فکر می کردم با خودم میگفتم شاید فقط یه سوء تفاهم بینمون بوجود اومده و ما نتونستیم حرفامون به هم بفهمونیم اما واقعیت یکی از اتفاقات همیشگی و دلخوری های همیشگی من این بود که اون یه بازه های زمانی کم پیدا میشه و نه خبری میگیره و نه حالی میپرسه و منتظر می مونه که من این کار انجام بدم. این یکی از مواردی هستش که برای من آزار دهنده بود و موارد دیگه ای شبیه این مثلا این که به میزان کافی از خودش انرژی نمیذاشت و تلاش نمی کرد برای رابطه. حالا حزییات بیشترش باید فکر کنم. اما کلیت قضیه همین بود و وقتی من با مشاور هم صحبت کردم به این نتیجه رسیدیم که من به کسی نیاز دارم که مقداری توجه و انرژی بیشتری بذاری توی رابطه، حواسش جمع تر باشه و بیشتر پیگیر باشه، چیزی که پارتنرم کم داشت برای اون مساله بیشتر تامین نیازهای خودش بود و برای این قضیه تلاش زیادی می کرد و تاکید زیادی داشتش روی این فضیه. من به این جمع بندی رسیدم که ما مناسب همدیگه نیستیم من به کسی نیاز دارم که ملاحظه گری بیشتری داشته باشه و از لحاظ عاطفی حمایتگری بیشتری داشته باشه، چرا آینده خودم در معرض یک رابطه ناسالم و نامناسب بذارم، من خودم در حال حاضر دارم با افسردگی و مشکلات دیگه ای دست و پنجه نرم می کنم چرا باید همچین ریسکی بپذیرم. پارتنرم هم یک آدم آسیب دیده هستش که از رابطه قبلیش لطمه زیادی خورده و الان به شدت مشکل اعتماد کردن داره و از مذاکره و روبرو شدن با مشکلات به شدت گریزونه.

راستش وقتی به اتفاقاتی که توی این رابطه افتاده فکر می کنم به رفتارهای که کرده یه چیزی که خیلی به چشمم می خوره عزت نفس پایین خودم هست، من رفتارهها و صحیت های خیلی زیادی از پارتنرم به یاد دارم که بهم اطمینان می داد که اون دنبال سواستفاده از رابطه هستش و فقط به منافع خودش فکر می کنه. مثلا به طور واضحی بهم گفته بود که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستش بخاطر من رابطه های دوستی که داره تغییری توش ایجاد کنه. خب من اینو باید دونم که اون در انتخاب افراد آدم مستقلی هست و نمیشه باهاش کنار اومد بنابراین نمی تونه یه همچین فردی بخواد مثل یه زن سنتی وارد زندگی بشه و از من توقع داشته باشه که همه هزینه های زندگی و مسدولیت هاش روی دوش من باشه اما اون آزادانه بتونه به تفریحاتش رسیدگی کنه و هیچ تعهدی نداشته باشه.

از این ها که بگذریم واقعیت الان مشکلی که من دارم، با دوباره شکل گرفتن رابطه حل نمیشه، من در حال حاضر از لحاظ روحی خیلی به هم ریخته هستم و از لحاظ برنامه ریزی زندگی شخصیم. من سر کارم خیلی بی انگیزه شدم، به سلامتی خودم اهمیت نمیدم و دائما خودخوری می کنم و آشفته هستم. این ها ربطی به رابطه نداره، من باید با مشکلات خوذم روبرو بشم، بتونم خودم در وهله اول دوست داشته باشم و برای زندگی هدف داشته باشم. اینها به مراتب از رابطه مهمتر هستن.

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 11:57