بی حوصله و بی رمق

امروز از صبح که اومدم هم خیلی خوابم میاد، هم خیلی بی حوصله و بی رمق هستم. نمی دونم چیکار کنم تا سرم گرم بشه. طبق معمول هم این فشار درونی که هی بهم میگه "یه کار مثبت بکن" "داری وقتت تلف می کنی" " به هیچ جا نمیرسی" "دارم عذاب میکشم" و کلی جمله ها و فکرای دیگه. حالا به فکرم رسید بشینم یکم CAE بخونم الان صفحه اولش باز کردم جالبه که خیلی چیزای حدید هست که باید یاد بگیرم و جالبتر اینکه چیزایی که الان دارم می خونم برام اهمیت دیگه ای داره. مثلا همین کلمه های مربوط به احساسات، خب اون موقع که می خوندمش واسه اولین بار اصلا اهمیت نمی دادم چیه اما حالا میبینم که خیلی جالبه برام، می تونم توی ذهنم تجزیه تحلیلش کنم، جمله های جدید بسیارم ازش و کلی چیزای دیگه.

برای اینکه یه برنامه ریزی بکنم، الان من سر کارم دارم حقوقش میگیرم حالا یکمی هم مطالعه بتونم بکنم کنارش که خب چیز جالبیه. نیار دارم که یکمی اشتیاقم به زندگی افزایش بدی، نگاه مثبت تری نسبت به یادگیری، هدف هام و آینده ام داشته باشم و با روحیه شادتری زندگیم پیش ببرم. یکمی کند هست زندگی ولی باید صبور بود و خوش بین نسبت به آینده و اتفاقات بعدی. الان یکی از هدفام آیلتس خوندنه، بعدی اینه که به هر حال اینجا هستم و دارم حقوق میگیرم. بعدی پروژه ای هستش که دارم انجام میدم برای یه بنده خدایی. این خودش 3تا کار مفید هستش خب این خیلی عالی و امیدوار کننده هستش، لازم دارم که بیشتر به خودم و توانایی هام اعتماد کنم و با احترام بیشتری با خودم رفتار کنم، این گفت گوهای درونی که از بابام و دیگران یاد گرفتم که مدام در حال تخزیب کردن خودشون هستن باید اینا رو بذارم کنارو یا اعتماد به نفس و ایمان به خودم جلو برم و زندگی کنم.