طرحواره های مجموعه اتفاقات

ساخت وبلاگ
طرحواره هایی که توی این مجموعه اتفاقات بروز پیدا کرد چند مورده.

1. طرحواره نقص: احساس می کنم که تصمیم اشتباهی گرفتم. من درست فکر نمی کنم، عجول هستم و زود عصبانی میشم، تصمیمات من دقیق نیست و خطا داره، الان هم درست تصمیم نگرفتم و پشیمونم. کار خوبی نکردی باید یه کار دیگه می کردی. نیاز نبود اینکارو بکنی میتونستی باهاش دوست باشی و... هزار فکر دیگه که فقط به خودم میگم که تصمیم درستی نگرفتی. فکر جایگزین: من حق انتخاب و آزادی بیان دارم. بنا به شرایط چنین تصمیمی گرفتم. تصمیم درستی گرفتم، برای مراقبت از خودم حد و مرز تعیین کردم. 

2. طرحواره ایثار: تو باعث ناراحتی اون شدی، نباید اینطوری صحبت می کردی اذیتش کردی و بهش آسیب زدی، باید به کار دیگه میکردی. خب ببین همیشه اولویت احساسات و آرامش دیگران هستش. اگر آرامش خودم مورد نظر بود الان مساله ای نبود و میتونستم با آرامش و خیال راحت از این قضیه عبور کنم. چرا که این حق من هستش که برای زندگی خودم تصمیم بگیرم و خودم در اولویت بذارم. چون من برای خودم در درجه اول زندگی می کنم برای رشد و ترقی خودم نه برای سرویس دادن به دیگران.

3.طرحواره سوم: طرحواره محرومیت عاطفی: این طرحواره توی افکارم در موقعیت های مختلف بروز پیدا می کنه و باعث ایجاد یه غم سنگینی در حس و حالم میشه. اونجاست که با تمام وجود از اون طرف و خودم متنقر میشم و میگم که ای کاش بیشتر باهاش جدی برخورد می کردم و اینکه چقدر مورد آزار از طرف اون قرار گرفتم. داشتم فکر می کردم که اون روزایی که شروع کرده بود به گپ زدن با اون و تمام تمرکزش از صبح شده بود اون و گربه اش و گیر دادن بهش اصلا حواسش به من نبود و غرق شده بود توی اون طرف. اون موقع ها من خیلی حالم بد میشد و الانم فکر کردن به اون دوران حس و حالهای آزار دهنده ای برام تداعی می کنه باعث میشه از خودم بدم بیاد. اما در واقع این یه بخش بزرگیش از اینجا نشات میگیره که اون اراده ضعیفی داره و به شدت تنها هستش، آدم سستی هست و اعتماد به نفس نداره، به هر طرفی که باد بره به همون سمت میره تا به یه آرامش درونی برسه. من مشکلی ندارم کما اینکه خیلی ها هم از این پسره بدشون میاد. من آدم خوبی هستم و دوست داشتنی و این رفتارهای طرف به من ارتباطی نداره اینا از ویژگی های شخصیتی اون بوجود میاد از عدم تعادلش و سست بودنش من اما فکر می کنم که ایراد از منه و این من بودم که دوست داشتننی و ارزشمند نبود، حس بی ارزشی و کمبود به من میده رفتارهای طرف و این باعث میشه که نتونم به خودم مسلط باشم. من تلاشم اینه که خودم دوست داشته باشم و واقعیت های خودم ببینم تا اینکه بخوام به خاطر دیگران خودم سرزنش کنم. مورد بعدی کنار اون قرار گرفتن ها و تایید کردن های مداوم اون هستش. دائم تاییدش می کنه و تحسینش می کنه، مثل ماجرای بازی ها که اومد بر ضد من حرف زدش. من که چیزی ازم کم نشد اما برام واضح شد که این دختر چقدر اعتماد به نفس ضعیفی داره و چقدر سست هستش. میاد میچسبه به یه نفر دیگه و دست خودش نیست. با تمام وجودم ازش متنفر هستم. این هم دلیلی بر این نمیشه که من دوست داشتنی نباشم و جذاب نباشم. من جذاب و دوست داشتنی هستم این تصمیم اون هستش برای این سبک زندگی کردن، زیاد آدم جالبی نیستش، مطمئنم که حتی خانواده خودشم به همین راحتی میفروشه و کنار میذاره دست خودشم نیستش. حتی یه جاهایی باز پاچه خواری منو می کنه و ایمان زیر سوال مبیره. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 13 اسفند 1397 ساعت: 15:44