س1

ساخت وبلاگ
توی گروه داشتیم چت می کردیم، می گفت تو از اون آدمایی هستی که عشق و حالشون می کنن بعد میرن دنبال دختر خوب و دست نخورده می گردن، چندین بار این حرف بهم زده بود قبلا. اما این بار دیگه نتونستم خودم کنترل کنم. گفتم این جرفایی که میزنی زشته اگه واقعا از من ناراحتی بیا حرفت بزن تا دلخوری ها از بین بره نه اینکه همش تیکه بندازی. مشاورم بهم گفته بود که اگه خواستی حرفی بزنی از موضع قدرت بزن نه اینکه خودت ضعیف بدونی و همش انتقاد و گله کنی. اما من عصبانی بودم دوست داشتم یه عکس العملی نشون بدم که دیگه این حرفا رو نزنی. حرفاش واقعا ناراحتم می کنه، چون جندین بار پشت سر هم تکرار کرد این حرفارو. می خواستم بهش بفهمونم که حرفاش ناراحت کننده اس و دوست ندارم این چیزا رو بهم نسبت بده. بعد اینکه این حرف زدم سریعا اومد عذرخواهی کرد ازم و توی گروهم عذرخواهی کرد گفت منظوری نداشتم. خب خوشحال شدم که حداقل از این حرفاش کوتاه اومد. اینا حرفایی نیست که من دوست داشته باشم بشنوم. بعدش چندتا سوال واسم پیش میاد یکی اینکه واقعا کار درستی کردم، لزومی داشت این حرفارو بزنم یانه! به قول ایمان میگفت من توی زندگیم چندتا آدم مهم هستن، غیر از اونا اگه کسی به من حرفی بزنه واسم اهمیتی نداره. حرفای س واسه من اهمیت داره چون باهاش نسبتا نزدیک تر هستم. شاید اینم یه نشونه ای باشه از اینکه به درد هم نمی خوریم. چون چنتا حرف کوچیک هم نمی تونیم به هم بزنیم. یا اون به من تیکه میندازه یا من به اون. هرچند من تازگی ها اصلا دیگه بهش تیکه نمیدازم و سعی می کنم که احترامش نگه دارم.

از اینا که بگذریم. این دختر یه بخش کوچیکی از زندکی منو تشکیل میده، اون نمی تونه همه چی زندگی من باشه. من باید انقدر بزرگ باشه هدفام و کسایی که صمیمی هستیم باهاشون ارتباط عمیقی باهاشون داشته باشم که بک نفر نتونه همه چی منو به هم بریزه. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 8:42