جدا از این مساله، دیشب با خودم فکر می کردم که چطور تمام اون ناراحتی ها رو فراموش کردم و تصمیم گرفتم که دوباره باهاش وارد رابطه بشم و مشکلات بذارم کنار. خب من از خودم مراقبت نمی کنم، حواسم به خودم نیست واسه همین خیلی سریع یادم میره که چی گذشته بهم و دوباره نرم میشم و شروع می کنم به ارتباط برقرار کردن. حس می کنم احساسات دیگران برام اولویته واسه همین وقتی مثلا اون باید به سمتم و بهم روی خوش نشون بده من حس می کنم که باید من هم روی خوش نشون بدم و همه مشکلات فراموش کنم. هرجور طرف مقابل بیاد جلو من هم همونطوری باهاش تا می کنم.
ولی خب من فرصت کافی به این رابطه دادم و حس می کنم فارغ از تمام مشکلات، من توقعم از رابطه خیلی کم هستش. اون نسبت به من توجه ویژه ای نداشت، حس می کنم خیلی تلاش نمی کرد که کار خوبی انجام بده و بخواد منو خوشجال کنه. بیشتر من بودم که تلاش می کردم تا اوضاع رو درست کنم، بار همه رابطه روی دوش من بود. الحق والانصاف، جز شوخی کردن و تماس گرفتن خیلی چیزی از خودش توی رابطه نشون نمیده، مثلا خب من یه آدم ویژه تر بودم نسبت به بقیه ، باید بیشتر دنبال من می بود و منو تو اولیت خودش میذاشت اما این شکلی نبودش. بیشتر درگیر خودش بود.
هرچی از هرجا...برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 180