فاجعه سازی

ساخت وبلاگ
یکی از چیزای دیگه ای که مشاورم میگفت مساله فاجعه سازی هستش. امروز اون پسره فکر کنم 2 بار بهم تیکه انداخت، یه بار توی کلاس یه حرفی زد و یه بار هم یه چیزی میخواستم بگم گفت برو بابا، یه بارم بعد کلاس تیکه انداخت. این چندتا الان اندازه یه دعوای بزن بزن اعصابم خورد کرده حس می کنم به حقوقم تجاوز شده. اما واقعا چیز خاصی نیست. بیشتر الگوها هستش که این وسط اذیت کننده میشه. الگوی مورد ظلم واقع شدن و ناتوانی و انفعال در دفاع از خود. الگوی تخریب و تحقیر. الگوی نقص که وقتی س گفتش حسین ناراحت شدی می خوای گریه کنی اونجا خیلی ناراحت شدم. این الگوها ملکه ذهنم شده، نمی دونم تا کی اما می دونم که همراهم هست تا اینکه خوذم تصمیم بگیرم یه راه دیگه ای انتخاب کنم برای زندگی کردن. در اینصورت می تونم مسلط بشم به خوذم. اما اتفاقات امروز فاجعه نبودش و اینکه من چیزی نگفتم هم نشان از ضعف و ناتوانی من نبود، صلاح ندیدم که حرفی بزنم اونجا. اما برداشتی که کردم متفاوت بود. حرفایی هم که اون میزد یه بخش بزرگیش اصلا در مورد من نبود صرفا میخواد شوخی کنه و دیگران بخندونه واسه همین این حرفارو میزنه. به من ربطی نداره. بخش دیگه اش هم دیدگاه خودم در مورد خودم هستش اینکه من خوذم ثروتمند می دونم یا نه. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 8:42