قدرت نه گفتن

ساخت وبلاگ
قدرت نه گفتن فقط به جواب منفی دادن به دیگران محدود نمیشه، خیلی جنبه های دیگه رفتاری ما تحت تاثیر این مساله قرار می گیره. دیشب ماشین نداشتم از کلاس برگردم، این دختره بهم گفت بیا من تا یه جایی توی مسیر میرسونمت. بعد که اومدم خونه داشتم فکر می کردم که وقتی از کلاس میرفتیم بیرون اسمم صدا زد گفت بیا بریم. با خودم فکر می کردم که نکنه میخواد به بقیه بگه که با من اکی هست و این یک چراغ سبزی هست برای اینکه رابطه شو با من محکم کنه. همین فکر باعث شد که سریعا دچار احساس عذاب وجدان بشم و رفتارم تغییر کنه. از دیشب دوباره ذهنم درگیرش شده و باهاش صحیت کردم و همون حس بی قراری همیشگی گرفتم. امروز بهم میگفت با یکی دیگه از بچه های کلاس خیلی صمیمی شدم و باهاش میگردم. من نتونستم بگم که آره همینطوره و من با اون دوست هستم. یه دوست معمولی. شروع کردم به انکار کردن این مساله. این حس عذاب وجدان واسم خیلی جالبه. این که روم نمیشه یا حس عذاب وجدان دارم، می ترسم که واقعیت بگم سعی می کنم یه سری چیزا رو پنهان کنم. این قضیه دست خودم نیستش یه چورایی انگار از کنترلم خارج شده. من دیشب آخرش ناراحت شدم از حرفاش و بهش توپیدم گفتم به من ربطی نداره این مسائل ولی صبح باز نرم و آروم شدم. چون احساس عذاب وجدان گرفته بودم. یا اینکه مثلا شاید اون بخواد برگرده و صمیمی بشه باهام دوباره. اما اون دیگه انتخاب من نیستش، نمی خوام باهاش وارد فاز رابطه بشم و حرف بزنم. میخوام یه همکلاسی معمولی باشیم، چون بهش اعتماد ندارم به نظرم دختر ضعیفی هستش و با هر بادی از جاش تکون می خوره. بنابراین میخوام که در حد یک دوست باقی بمونیم. واقعیت بهش بگم و تعارف بذارم کنار. اما از این می ترسم که با گفتن واقعیت منو کنار بذاره و بچسبه به اون پسره دیگه.

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 21:27