کم کم و نم نم دوباره اشتباه می کنیم بدون اینکه حواسمون باشه

ساخت وبلاگ
از دیروز که بهم پیام داد و گفت که داری اذیتم می کنی و حرسمو در میاری یجورایی دلم سوخت و به خودم گفتم اشکالی نداره حالا یکم باهاش مهربونتر باش چیزی از دست نمی دی که. باهاش صحبت کن و سلام علیک کن جواب سوالاش بده. وقتی داشت ازم انتقاد می کرد یجورایی حس کردم که من تقصیر کار هستم. من گفتم تو داری مسائل شخصی می کنی، اون برگشت بهم گفت برعکس تو هستی که داری مسائل شخصی می کنی. هی که بیشتر صحبت می کردیم بیشتر به خودم شک می کردم. من به نظرم کار درستی دارم می کنم. اون میخواد من مثل قبل باهاش مهربون و صمیمی باشم ولی من دوست ندارم این شکلی ادامه پیدا کنه چون اذیت میشم. همین الانم که فکر می کنم به اون لحظه های تلخ، این که فکر می کردم الان داره با اون پسره چت می کنه، چرا به من اعتنا نمی کنه، چون واقعا اعتنا نمی کرد، هرچی بهش میگفتم کارات ناراحتم می کنه من و تو توی رابطه ایم چرا انقدر با بقیه پسرا صمیمی میشی. نه تنها رفتارش بهتر نشد بلکه بدتر هم شد. حالا واقعا دوست ندارم دوباره اون حس بهم دست بده و حالم بد بشه چون می دونم اون انقدری با من متفاوت هست و توی دنیای خودش هست که بازم همون شکلی بره جلو. کسی نیستش که بتونم روش حساب کنم و اعتماد کنم، مطمئن باشم که یه سری مسائل رعایت می کنه و هوای منو داره. 

توی این صحبت هایی که تلگرامی باهاش داشتم، اصرار داشت که من بدرفتار هستم و از لحظه ای که توی گروه بهم گفت تو بدرفتاری کردی باهام، به هول و ولا افتادم و دچار هیجان شدم که چرا از دست من ناراحت هستش، چیکار کردم باهاش باید سریع باهاش صحبت کنم، سریع بهش پیام دادم و گفتم چی ناراحتت کرده، میگفت رفتارات باهام خیلی بده انگار ازم طلبکاری، این حرفا رو که میزد یه حس بد و شرمساری و خجالت و عذاب وجدانی توی وجودم موچ میزد، پسر بد تو آزارش دادی، تو پسر بدی هستی، خجالت بکش داری آزار میدی دیگران بخاطر تو ناراحته، تویی که خراب کاری می کنی و باعث آسیب دیدن بقیه میشی. آخرش کار بجایی رسید که گفتم باشه من معذرت می خوام سعی می کنم که بهتر رفتار کنم از این به بعد. این الگوی اطلاعت هستش اینکه همیشه دیگران باید راضی کنم وگرنه اگه کسی ازم ناراحت باشه عذاب وجدان می گیرم. جالب سیر صحبت هامون هست که من گفتم تو داری شخصی می کنی مسائل و اون برگشت گفت نه تو داری شخصی می کنی و من اصلا یادم رفت تفکرات و باورهای خودم و باور کردم که حق با اون هستش. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 21:27