all lost

ساخت وبلاگ
از دو سه روز پیش اصلا حال خوبی ندارم. از وقتی که اون اتفاق افتاد و کارهایی که کردم. نمی دونم واقعا اون کار برای یک دختر انقدر ناراحت کننده هستش. یا اینکه اون داره خیلی بهم سخت میگیره. میگه تو بهم اعتماد نداری حرفایی که بهم میزنی و کارهایی که می کنی هیچکی تا حالا با من نکرده. نمی دونم واقعا. فقط میدونم که حالم خیلی بده چون شروع کردم به عذرخواهی کردن و توضیح دادن، دو روز کامل داشتم توضیح می دادم که کارم اشتباه بوده و باعث ناراحتی اون شدم ولی فایده نداشت بازم جوابی بهم نداد. گاهی با خودم فکر می کنم به خاطر اعتماد به نفس پایینم و اینکه تو همه مشکلاتمون من پا پیش گذاشتم و شروع به عذرخواهی کردم این اتفاق افتاد. دوستم میگفت کارت بد بوده ولی در حد یک عذرخواهی ولی 2 روز عذرخواهی و توضیح دادن هم فایده نداشت. خیلی خودم اذیت می کنم، این چند روز مثل دیوونه ها بودم روی هیچی نتونستم تمرکز کنم و حرفی بزنم. فقط خودخوری کردم. نمیدونم چقدر کارم اشتباه بوده. شاید به قول اون من همیشه به خودم فکر می کنم، به این فکر نمی کنم که حرفام چقدر ناراحتش کرده، یادمه پشت فرمون بود چشاش یکم برق میزد انگاری اشک جمع شده بود توی چشاش، لباش می لرزید. نمی دونم چه حالی داره ولی هرچی هست حتما حالش خوب نیست و نمیخواد باهام حرف بزنه، من همش به خودم میگم باید متقاعدش کنی که دوباره باهات وارد یه رابطه بشه. اگر خوش بخواد برمیگرده اگر نخواد هم کاری از دست من بر نمیاد. شاید این هم مثل ماجرای اعتماد کردنه هستش. همش فکر می کنم که باید دیگران کنترل کنم تا یه موقع بر علیه من کاری انجام ندن. شاید باید رها شون کنم بذارم خودشون تصمیم بگیرن. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 14:50