احساس تنهایی

ساخت وبلاگ
این روزا اتفاقاتی که توی ذهنم میفته و وبلاگ احساس کلمه اتی که دارم واضحتر می بینم. از چند روز پیش وبلاگ احساس کلمه مثبتی نسبت به خودم و دیگران پیدا کردم، حس می کردم که دیگران هم مثل من آسیب پذیر هستن، هممون به نوعی ممکنه وبلاگ احساس کلمه وبلاگ تنهایی کلمه بکنیم نیاز به همدیگه داشته باشیم تا بتونیم با به اشتراک گذاشتن افکار و وبلاگ احساس کلمه اتمون بهتر زندگی کنیم. خب با این طرز فکر خیلی راحت انرژیم افزایش پیدا کرد، با چندتا آدم جدید شروع به صحبت کردن کردم و به طور کلی وبلاگ احساس کلمه بهتری نسبت به خودم و دیگران داشتم. 

مهم: هر بار که نسبت به دیگران احساس خوبی ندارم، نسبت به خودم هم احساس بدی پیدا می کند و بالعکس

یعنی این افکار منفی که من به خودم و دیگران نسبت میدم باعث احساس وبلاگ تنهایی کلمه میشه. دیشب داشتم با یک دوست چت می کردم، هر چی بهش پیشنهاد دادم بیاد با همدیگه بریم بیرون قبول نکرد و آخرش هم جواب یکی از پیام هام نداد. امروز صبح که بیدار شدم با احساس یاس و ناراحتی از خواب بیدار شدم، حس می کردم تنهام و هیچ علاقه ای بین من و بقیه وچود نداره. این افکار ذره ذره زیاد شدن و به افکار و احساساتم غالب شدن. حالا برای یک لحظه به چند روز قبل فکر کردم، به روزهایی که احساس خوبی داشتم، هم برای خودم شاد بودم هم دیگران شاد و مثبت می دیدم. 

مهم: احساس وبلاگ تنهایی کلمه تشدید شونده هست، یعنی وقتی احساس وبلاگ تنهایی کلمه می کنم بعدش تمایلم برای ارتباط برقرار کردن با بقیه هم کاهش پیدا می کنه و باعث میشه بیشتر دوری بکنم از دیگران و افکار آزاردهنده زیاد بشه، احساس های مثبت به خودم و دیگران کم بشه

ولی کافیه بک لحظه حس های مثبت گذشته به خاطر بیاری، حس هایی مثبتی که نسبت به اطرافیانت داشتی یا اصلا خودت این حس ها رو ایجاد کنی، بعدش می بینی که چقدر دوست داشتنی هستی و دیگران هم دوستت دارن، این ذهن هست که انسان به گوشه رینگ میبره، به دوز از واقعیت قضاوتت می کنه. اما در واقع آدم ها دیدگاه مثبتی نسبت به زندگی دارن، آدم خوب و مثبت خیلی زیاد توی زندگی پیدا میشن.

مهم: امروز با احساس کوفتگی و خستگی از خواب بیدار شدم، دوست نداشتم از تختم بلند بشم. بخاطر احساس وبلاگ تنهایی کلمه که متوجهش نبودم اما الان بهش پی بردم. خیلی از روزهایی که کم انرژی و خسته هستم بخاطر احساس تنهایی هست که میاد سراغم. دقیقا روزهایی که یک اتفاقی میفته و حس تنهاییم بیشتر میشه بدون اینکه دقیقا بدونم منشا اون چی هست و اون احساس تنهایی تمام جنبه های زندگیم تحت تاثیر میذاره. از این به بعد به این علائم و اینکه چه اتفاقاتی باعثش شده و اینکه چقدر افکار ناشی از اون اتفاق منطقی هست فکر می کنم. مثل دیشب که با فرفری یه دختری که 3 سال از خودم بزرگتر هست کل کل می کردم و می خواستم دعوتش کنم با هم بریم بیرون.

یک پست در سایت psychologytoday هست به نام the cure for Lonliness آخرین راهکاری که داده درباره changing thinking اون قسمت خیلی وصف حال این روزای منه و راهکاری داده مشابه چیزایی که من مطرح کردم. یادت باشه اونو مطالعه کنی.

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:48