آرامش

ساخت وبلاگ
داشتم به این فکر می کردم که چند وقت پیش یک آگاهی نسبت به رفتارهام و نسبت به خودآزاری های خودم پیدا کردم. فهمیدم که دارم مسیر اشتباهی میرم و نوع نگاهم نسبت به زندگی اشتباهه. ولی هر دفعه بعد یه مدت دچار روزمرگی ها و درگیری های زندگی میشیم و یادم میره که چه اشتباهاتی دارم مرتکب میشم. همه میشه مثل یک بخشی از واقعیتم و دوباره چیزایی که یاد گرفتم یادم میره. الان هم درگیر همون طرز فکر شدم. سعی میکنم دوباره اونا رو به یاد خودم بیارم اما نمیشه. هرچی بیشتر سعی می کنم هم بیشتر اذیت میشم. میخوام چیکار بکنم دقیقا، تصمیمم چیه، آینده زندگیم چه شکلی می بینم، چی دوست دارم و چی دوست ندارم، چه احساسی دارم، اینا همه سوال هایی هستش که باید جوابش بدونم و با چشم باز زندگی کنم.

ترجمه پروژه کسری خدمت تبدیل به آزار دهنده ترین بخش زندگیم شده. یه کار نیمه تمام که هربار پشت گوش میندازمش و هربار خودمو به خاطرش مواخده می کنم. یک سیکل از خودآزاری تمام نشدنی. اما چرا این مساله برام تبدیل به یک معضل شده. یه بخشش به خاطر کمال گراییم هستش. محاسبه روزها و ماههای سربازی و ترس از تموم نشدن پروژه و از دست دادنش و 6 ماه خدمت اضافه. میدونم که 6 ماه خدمت مدت زمان زیادی هستش و دوست دارم که این مدت کمتر بشه. با این حال این آخر دنیا نیستش برای من. ترس زیادم از آینده و اتفاقاتی که توش ممکنه بیفته فلجم کرده. اگر پروژه تموم نشه من یه شکست خورده هستم و زندگی برام تموم شدس ولی واقعا ایتطور نیستش. زندگی همچنان ادامه داره با فراز و نشیب هاش و امید و انرژی انسان در وجودش برای ادامه دادن تولید میشه. پس میخوام سعیمو بکنم کارامو انجام بدم ولی مغلوب ترس هام نشم. من ترسم از آینده و از اتفاقات خیلی زیاده. انگار هنوزم به پسربچه بی دفاع هستم که هر بلایی ممکن بود سرش بیاد ولی الان یه انسان بالغ هستم ودر مقابل مشکلات زندگی میتونم ادامه بدم و یه انتخاب درست کنم. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:48