در مورد خودت چی فکر می کنی؟

ساخت وبلاگ
دیشب عروسی دعوت بودیم، همه رفتن من اصلا حوصله عروسی نداشتم، خصوصا که افرادی که توی اون جمع بودن دوستای خانوادگی بودن که از فرهنگشون و نحوه ارتباطاشون خوشم نمییومد. تنها بودم توی خونه خیلی حالم گرفته بود، به یکی از دوستام زنگ زدم و قرار گذاشتیم یک ساعت بعدش زنگ برنه و بریم بیرون. بیمعرفت زنگ که نزد بعدش که هیچی بهش زنگ زدم جواب نداد. دیگه طاقت نیاوردم تنهایی رفتم پیاده روی. توی راه اولش اوج ناراحتی و افسردگی تجربه کردم، خیلی مضطرب و بی قرار بودم احساس می کردم جای اشتباهی قرار دارم و همه چی زندگیم اشتباهه. برای یک لحظه به خودم گفتم بذار یه شکل دیگه فکر کنم، به یاد خودم بیارم که چه قد و بالایی دارم، چقدر خوشتیپ هستم و همه از دیدن من لذت می برن و دچار احساس خوبی میشن، به یادم بیارم که یک انسان تحصیل کرده و متمدن هستم هنرمند هستم و علمی که توی این چند سال تحصیل دانشگاهی و متفرقه کسب کردم ارزشمنده.

خیلی جالبه که در عرض چند دقیقه حالم از این رو به اون رو شد و احساس شادی و رضایت تمام وجودم گرفت. امروز بیشتر از پیش به این معتقدم که انسان چیزی نیست جزء تصور خودش. انسان ها موجودات فانی هستن هیچکس نمی تونه چیزایی که داره برای همیشه نگه داره بالاخره هر چیزی یک تاریخ انقضایی داره. اما این تصور و احساس همیشه موندنی هست، از لحظه تولد تا لحظه مرگ می تونه ادامه داشته باشه.

کنار این افکار کمبود و خودآزارانه ای که دارم و روز به روز هم بیشتر آگاه میشم از این افکار، خیلی خوبه که تولید افکار مثبت هم یاد بگیرم. به نظر من هیچ چیزی توی زندگی خنثی نیست. یا مثبت هستن یا منفی. افکار منفی که شناسایی می کنم باعث نمیشه خنثی بشم و به تعادل برسم باید چیزای مثبتی پیدا کنم جای این حسای منفی پر کنم. 

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 20 تير 1397 ساعت: 16:51