یا خیلی حق به جانب یا خیلی احساس گناه

ساخت وبلاگ

امروز با استادم صبحت کردم. خیلی باهاش بحث کردم که مقاله به نام من نوشته بشه، اولش گفت بذار فکرامو بکنم، بعدش پیام داد که خیلی ازت ناراحت شدم و دیگه باهات همکاری نخواهم کرد. راستش یکم حس بدی پیدا کردم. قبل اینکه اینجوری بگه خیلی خوشحال بودم و کاملا حق به خودم میدادم اما بعد اینکه این حرف زد یهو انرژیم اومد پایین و حس بدی پیدا کردم. این حس بهم دست داد که انگار دارم سوء استفاده می کنم از طرف، چون توی پیامی که بهم داد میگفت این حق تو نیستش که اسمت بیاد اول و خیلی کارت نادرست بود و ادعا می کرد که انگار من آدم ناتویی هستم که اومدم حق بقیه رو بخورم. برای همین دچار احساس خود سرزنشی شدم و همون حس همیشگی نفرت از خود تا حدودی سراغم اومد.

واقعیت خب همیشه یه عده باهات مخالف هستن و ازت انتقاد می کنن تو که نمی تونی همه رو از خودت راضی نگه داری، یالاخره بعضیام هستن که ازت ناراحت میشن و فکر می کنن تو آدم بدی هستی. اما این واقعا باعث نمیشه تو آدم بدی باشی، اونا اینطور فکر می کنن. پس نیازی نیستش که خود خوری کنی. خیلی جاها هم هستش که من کوتاه اومدم و پذیرفتم خواسته های دیگران رو و کنار اومدم باهاشون. بعضی جاها هم روی حرفم پافشاری می کنم. 

اینه که بالاخره ناراحت نباش، اون الان متوجه نیست که تو هم در حقش لطف کردی فکر می کنه چون دانشجو هستی باید حتما وابسته به اون باشی و به حرفاش گوش کنی.

قسمت دوم ناراحتیم می تونم بگم بخاطر کم کاری ها و اینه که همیشه کمتر به خودم و تلاشم اتکا کردم، همیشه منتظر بودم که دیگران و یا محیط یه کاری برای من بکنه یا مثلا اتفاقی بیفته که من موفق بشم ولی در واقع من می تونم مقاله بدم و کار کنم با تلاش و استمرار هم مدرک زبانم بگیرم و هم تلاش کنم به مرور یه مقاله آماده کنم و منتشر کنم. اینا رو مد نظر داشته باش و خوشحال باش و امیدوار. 

این که یه نفر نخواد با تو همکاری کنی باعث نمیشه تو تنها بمونی و نتونی از پس کارهات بر بیای. تو هم دوستای خوبی داری و هم خودت توانمند هستی.

من بهت افتخار می کنم.

هرچی از هرجا...
ما را در سایت هرچی از هرجا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kooheyakho بازدید : 161 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 9:42